تحلیل مدل کسب و کار برای کارآفرین ها

مدلها برای درک و پیشبینی پدیدهها استفاده میشوند. برای مثال، یک مدل معماری، یک توضیح ساده شده از یک ساختمان و ترسیم عناصر ساختاری کلیدی آن است. یک مدل علمی، یک سیستم را به صورت فرضیههای علت و معلول بیان میکند. مدل کسب و کار هم هدف مشابهی دارد. وظیفه مدل کسب و کار، برطرف کردن شرایط تعریفکننده کارآفرینی (یعنی عدم قطعیت و محدودیت منابع) است تا مسیر یک کسب و کار خطرپذیر یا استارتاپ جدید به سمت پایداری اقتصادی مشخص شود. به طور خاص، تحلیل مدل کسب و کار باعث میشود بررسی واقع بینانهای در مورد شکاف بین منابع موجود و منابع موردنیاز انجام شود و با کمک تفکر خلاقانه، به راههای جدیدی برای کاهش نیاز به منابع یا به دست آوردن منابع تحت شرایط مساعدتر، دست یافت. همچنین، تحلیل مدل کسب و کار، فرضیههای اصلی منطق سودآوری یک کسب و کار خطرپذیر را مشخص میکند، موارد عدم قطعیت را آشکار میکند و کارآفرینها را ترغیب میکند که آزمایشهایی برای رفع آن موارد عدم قطعیت انجام دهند.
در کارآفرینی، یک مدل کسب و کار آرایهای یکپارچه از انتخابهای متمایز است که ارزش پیشنهادی یکتای مشتری (CVP) یک کسب و کار خطرپذیر جدید و نحوه همراستا کردن فعالیتها (از جمله فعالیتهای شرکا) برای ارائه این ارزش و بهدست آوردن سود پایدار را تبیین میکند. این انتخابها را میتوان به چهار شاخه کلی زیر دستهبندی کرد:
بحث ما از دیدگاه یک کارآفرین است که به تازگی شروع به ارزیابی فرصتها و جمع آوری منابع کرده است. وقتی که این کارآفرین، مدل خود را اعتبارسنجی کند، باید تصمیمهایی در مورد سرعت رشد کسب و کار خود بگیرد. این انتخابها در این مقاله توضیح داده شدهاند. کارآفرینان زمان تصمیم گیری درباره طراحی مدل کسب و کار اولیه خود باید آنها را به خاطر داشته باشند. با این حال، از آنجایی که اکثر مدلها به روشهایی غیرقابل پیشبینی تغییر شکل میدهند، منطقی نیست که کارآفرینها از همان ابتدا به فکر گزینههای رشد کسب و کار خود باشند.
به همین ترتیب، در مراحل اولیه یک کسب و کار خطرپذیر، ساختار سازمانی معمولاً نوسان دارد و فرآیندها بدون برنامهریزی قبلی هستند. به همین دلیل، در اینجا به تصمیمهای مربوط به طراحی سازمانی نمیپردازیم. چنین تصمیماتی که برای موفقیت یک استارتاپ در مراحل رشد حیاتی هستند.
شاید اینطور به نظر برسد که سؤالات زیاد بالا مشکلاتی هستند که هنگام تدوین استراتژی یا راهبرد یک شرکت باید مورد توجه قرار بگیرند. این امر اتفاقی نیست. مدل کسب و کار یک شرکت، بازتاب مستقیم استراتژی و راهبرد آن شرکت است. دقیقتر بگوییم، وقتی مدل کسب و کار یک شرکت را درک میکنید، یکی از راهبردهای آن شرکت را میفهمید، اما الزاماً تمام راهبردهای آن را نمیفهمید. یک راهبرد کارآمد، برنامه شرکت برای برخورد با رویدادهای پیشبینینشده برای مثال، اقدامات رقبا یا تغییرات مقررات را به خوبی توضیح میدهد. راهبرد برای هر اتفاق پیشبینینشدهای، سراغ یک مجموعه یکپارچه از انتخابهای متمایز میرود، هر یک از این مجموعهها، یک مدل کسب و کار متفاوت است.
ولی این نوع رویکرد مبتنی بر گزینههای مختلف، فراتر از توانایی اغلب استارتاپهای مراحل ابتدایی است، بهخصوص آنهایی که به دنبال بازارهای جدیدی هستند که فهرست رقبا هنوز در آنها مشخص نیست و مبنای مزیت رقابتی نیز هنوز مبهم است. در واقع، با توجه به اینکه استارتاپها با سطح بالایی از عدمقطعیت مواجه هستند، اغلب منطقی بهنظر میرسد که کارآفرینان مدل کسب و کار اولیه خود را طراحی کنند و سپس در طول زمان با درک بهتر گزینهها پس از تکرار مدل اولیه، یک راهبرد فراگیر (یک طرح اقتضایی برای انتخاب از بین مدلهای مختلف) تدوین کنند.
کارآفرینی که میتواند در مورد تمام سؤالات بالا فرضیههای منطقی ارائه کند، آماده شروعی خوب از نظر اعتبارسنجی مدل کسب و کار خود است. البته یک مدل کسب و کار جذاب به تنهایی نمیتواند قابلیت سوددهی بلند مدت یک کسب و کار خطرپذیر جدید را تضمین کند. کسب و کار خطرپذیر برای موفقیت به یک تیم مدیریتی نیاز دارد که بتواند مدل کسب و کار را اجرا کند. مدل کسب و کار مهارتهای مدیریتی مورد نیازی را تعیین میکند، که کارآفرین باید نسبت به استخدام یک تیم با آن مهارتها اقدام کند.
همچنین مدل کسب و کار سرمایه مورد نیاز کسب و کار خطرپذیر جدید را مشخص میکند، اما برای کارآفرین تعیین نمیکند چه کسی و با چه شرایطی باید این سرمایه را فراهم کند. در صورتی که تأمین مالی کسب و کار از طریق جریان نقدینگی در گردش یا داراییهای بنیان گذاران آن انجام نشود، کارآفرین باید سرمایهگذارانی را پیدا کند که ترجیحشان نسبت به موازنه بین ریسک به پاداش و زمان با انتخابهایی که از مدل کسب و کار منتج میشود همخوانی داشته باشد. در حالت ایدهآل ترجیحهای کارآفرین و سرمایهگذاران با هم سازگار است.
این مطلب متشکل از پنج بخش است. چهار بخش اول، چهار دستهبندی انتخاب مدل کسب و کار را در که در بالا فهرست شده است که در مقالات جداگانه مورد بحث قرار میدهد، که به ترتیب 1- گزاره ارزش مشتری، 2- مدیریت فناوری و عملیات، 3- طرح ورود به بازار و 4- فرمول سود را شامل میشود. بخش آخر این نوشته، چند پیشنهاد کاربردی برای طراحی و تحلیل مدل کسب و کار استارتاپ در مراحل اولیه عرضه میکند.
در تحلیل انتخابهای مدل کسب و کار معمولاً از چارچوبهایی استفاده میشود که در دورههای مقدماتی کسب و کار در زمینه راهبرد، بازاریابی، مدیریت فناوری و عملیات و امور مالی تدریس میشود. ما آن چارچوبها را اینجا بازگو نمیکنیم؛ این کار نیازمند صدها صفحه است. در عوض، روی راههای انطباق چارچوبهای شناختهشده با مراحل اولیه کسب و کارهای خطرپذیر تمرکز میکنیم، همچنین مفاهیمی را مورد توجه قرار میدهیم که ممکن است در دورههای مقدماتی MBA بهطور دقیق به آنها پرداخته نشده باشد (برای مثال اثر شبکه؛ مزایای اولین بودن؛ ویروسی شدن).
نقطه شروع برای طراحی مدل کسب و کار بیان کردن ارزش پیشنهادی مشتری است. مقاله ارزش پیشنهادی مشتری را مطالعه کنید تا شناخت کاملی از این بخش مهم از مدل کسب و کار بدست آورید.
دومین نقطه شروع برای طراحی مدل کسب و کار مدیریت فناوری و عملیات است. مقاله مدیریت فناوری و عملیات در مدل کسب و کار را مطالعه کنید تا شناخت کاملی از این بخش مهم از مدل کسب و کار بدست آورید.
نقطه سوم برای طراحی مدل کسب و کار طرح ورود به بازار است. مقاله طرح ورود به بازار در مدل کسب و کار را مطالعه کنید تا شناخت کاملی از این بخش مهم از مدل کسب و کار بدست آورید.
چهارمین انتخاب برای طراحی مدل کسب و کار فرمول سود است. مقاله فرمول سود در مدل کسب و کار را مطالعه کنید تا شناخت کاملی از این بخش مهم از مدل کسب و کار بدست آورید.
شکل B – خلاصه سوال های مدل کسب و کار سوالاتی که کارآفرینان باید هنگام طراحی و تحلیل مدلهای کسب و کار در نظر بگیرند، را بهطور خلاصه نشان میدهد. از آنجاییکه این شکل تقریباً شامل ۴۸ سؤال میشود، کارآفرینان شاید تحلیل مدل کسب و کار را بهعنوان کاری ترسناک و یک حواسپرتی ناخوشآیند در آغاز کسب و کار خطرپذیر خود ببینند. آنها شاید ترجیح دهند با هدف یادگیری، چند مصاحبه معدود با مشتریان احتمالی انجام داده و بعد ساخت محصول را شروع کنند. هرچند، این رویکرد «فقط انجامش بده» میتواند به دلایلی برای کارآفرینی خطرناک باشد.
اگر مقدار کار مورد نیاز برای تحلیل یک مدل کسب و کار عاملی بازدارنده است، کارآفرینان باید این مورد را در ذهن خود داشته باشند: به دلیل وابستگی سریالی سؤالات ممکن (تا وقتی که برخی سؤالات پرسیده نشدهاند، نمیتوان برخی سؤالات دیگر را در نظر گرفت)، لازم یا مطلوب نیست که به همه سؤالات فوراً و به طور همزمان پاسخ داده شود. تحلیل مدل کسب و کار، فرایندی تکرار شونده و مداوم است.
اغلب کارآفرینان با دیدگاهی نسبت به یک نیاز برطرف نشده و یک راهحل بالقوه برای مشکل، فرآیند را آغاز میکنند. آنها از طریق مصاحبه با مشتریان احتمالی و دیگر روشهای سریع و ارزان پژوهش، به بررسی یک فرصت میپردازند و در ادامه با استفاده از بازخوردهای اولیه تصور خود را اصلاح میکنند. تا وقتی که ایده کارآفرینان کاملاً تثبیت نشود، برای آنها منطقی بهنظر نمیرسد که به دنبال درک عمیق گزینههای قیمتگذاری، هزینه جذب مشتری، الزامات سرمایه در گردش و غیره باشند. همه تحلیلهای عمیق پیرامون این مباحث «پایین دستی» میتواند با تغییر دیدگاه کارآفرین نسبت به انتخابهای اساسی و بالادستی کاملاً بیاستفاده شود.
در حالی که کارآفرینان باید از سرمایه گذاری بیش از حد در تجزیه و تحلیل دقیق موضوعات سطح پایین دوری کنند، در برخی مواقع در مراحل ارزیابی یک فرصت، آنها باید به سرعت به تمام سؤالات موجود در شکل B پاسخ دهند. هدف آنها باید این باشد که فرضیههای مربوط به تمام این پرسشها را بیان کنند و اطمینان تیم خود به اینکه این فرضیهها با هدفهایشان مطابقت دارند را اندازه گیری نمایند. در این مرحله، تحلیلهای ساده و سرانگشتی کافی هستند.
هدف این بررسی سریع اما فراگیر این است که کارآفرین هیچکدام از عناصر مهم مدل کسب و کار را نادیده نگرفته است. هدف این است که مشکلات «برهمزننده توافق»، بهخصوص هرگونه ناهماهنگی داخلی بین عناصر مدل کسب و کار آشکار شود و جستجویی برای یافتن روشهای برخورد با آن مشکلها انجام شود. برای مثال، براساس بررسی اولیه، یک تیم ممکن است به این نتیجه برسد که «ما یک محصول پیچیده جدید را در نظر داریم که احتمالاً بهتر است از طریق معرفی رو در رو به فروش برسد، اما تخمین جنبههای اقتصادی ما نشان میدهد توان مالی جذب نیروی فروش مستقیم را نداریم».
کارآفرینان هنگامی که برای اولین بار از سؤالات مدل کسب و کار عبور میکنند، باید همه فرضیههای خود را همراه با فرضهای اصلی پشتیبان آنها بنویسند. کارآفرینان با تکامل مدلشان باید به این روش «یادداشت کنید!» وفادار بمانند. آنها باید به فکر نمایش خلاصه مدل خود به شکل یک «نمایشگر اطلاعات» باشند، نمایشگر بصری برجستهای که اعضای تیم به راحتی بتوانند به آن ارجاع داده یا آن را اصلاح کنند. برای مثال، با پیروی از رویکردی که در کتاب «خلق مدل کسب و کار» نوشته Alexander Osterwalder پیشنهاد شده، میتوان با استفاده از یک تخته سفید نصب شده روی دیوار، بوم مدل کسب و کار را ترسیم کرد، که خلاصهای از عناصر اصلی مدل کسب و کار را به صورت یک جدول نشان میدهد.
با استفاده از روش رادیاتور اطلاعات، اعضای تیم میتوانند یادداشتهای Post-It با رنگهای مختلف را در خانههای مختلف بوم بچسبانند که نشاندهنده وضعیت فرضیهها برای هر کدام از پرسشهای مدل کسب و کار است، به عنوان مثال رنگها اینگونه معنی میدهند: 1) سبز = فرضیه توسط یک آزمون تعیین کننده اعتبارسنجی شده است؛ 2) زرد = آزمونی که میتواند فرضیه را اعتبارسنجی کند، شناسایی شده است، اما هنوز اجرا نشده؛ ۳) آبی= یک فرضیه بدون هیچ راهی برای آزمایش آن ارائه شده است؛ ۴) صورتی = این سؤال مهم است، اما برای پیشنهاد یک فرضیه خیلی زود است.
با پیشرفت تیم، یادداشتهای صورتی جای خود را به یادداشتهای آبی، یادداشتهای آبی جای خود را به یادداشتهای زرد میدهند و انبوه یادداشتهایی که ارائهدهنده فرضیههایی در مورد یک سؤال خاص هستند، حذف میشوند. و هنگامی که تیم چرخش میکند (یعنی وقتی که به دلیل شکست اعتبارسنجی یک فرضیه اصلی، مدل کسب و کار خود را به شکل قابل توجهی تغییر میدهد)، ممکن است یادداشتهای سبز بخش زیادی از تابلو به زرد، آبی، یا صورتی برگردند.
با چرخش یک استارتاپ، اعضای تیم اغلب احساس میکنند که مرور اقدامات گذشته ضروری است تا فرضیههایی که کنار گذاشته شده یا قبلاً رد شدهاند، دوباره در نظر گرفته شوند. به همین دلیل، هنگام استفاده از یک نمایشگر اطلاعات، اهمیت دارد که کارآفرینان سابقهای از تکامل مدل کسب و کارشان برای مثال با استفاده از مستندات تاریخدار ایجاد کنند.
کارآفرینان و سرمایهگذاران اغلب مدل کسب و کار یک استارتاپ را بهعنوان نماینده یک نوع عمومی مدل کسبکار میدانند؛ برای مثال، استارتاپهای زیستفناوری، رستورانهای زنجیرهای، یا آژانسهای استعدادیابی.
تنوع مدلهای کسب و کار عمومی تقریباً بیشمار است و میتوان آنها را به شیوههای مختلف طبقهبندی کرد:
کارافرینهایی که به شدت سعی میکنند از عناصر یک مدل کسب و کار عام پیروی کنند فقط به این خاطر که یک مدل عمومی را پیادهسازی کرده باشند، با خطر انجام کار تکراری مواجه هستند. همچنین، هر چند وقت یکبار، مدلهای کسب و کار عمومی جدیدی مد میشوند، بهویژه در حوزه فناوری و موبایل. از جمله جدیدترین این مدلها میتوان به قیمتگذاری فریمیوم، خدمات مکانمبنا و بازینمایی اشاره کرد. کارآفرینهایی که بهدنبال چنین موجهایی هستند، احتمالاً بهخاطر ورود بیش از حد دیر به بازار یا ورود به نقطهای اشتباه از بازار، شکست میخورند.
در نتیجه، کارآفرینان باید محتاط باشند، اما در عین حال باید حداقل به دو دلیل مدلهای کسب و کار جامع را مطالعه کنند. اول اینکه مدلهای جامع شروع خوبی برای تحلیل ارائه میکنند. درک بهترین نسخههای عملی برای یک مدل جامع را در موارد بسیاری بهعنوان «حداقلهای لازم» در نظر میگیرند. این درک شاید لازم باشد اما برای موفقیت استارتاپی که از برخی (نه همه) عناصر مدل جامع استفاده میکند، کافی نیست. دوم اینکه از مدلهای جامع میتوان بهعنوان ابزار مفیدی برای ارتباط اولیه با سرمایهگذاران و شرکای بالقوه استفاده کرد. کارآفرینان باید بهطور منظم روی «ارائه آسانسوری» اتکا کنند و استفاده از اصطلاحهای مربطو به مدلهای رایج میتواند درک مدل کسب و کار را برای دیگر افراد ساده کند.
این مطلب عناصر یک مدل کسب و کار را تعریف کرده و به تشریح چگونگی تحلیل این عناصر توسط کارآفرینی پرداخته که بهتازگی ارزیابی یک فرصت جدید کسب و کار را شروع کرده است. این متن بهتر است همراه با مجموعهای از متون دورههای دیگر خوانده شود.
این متن یک تصویر ایستا و لحظهای از مدل کسب و کار یک استارتاپ مراحل اولیه در یک زمان مشخص ارائه میدهد. اما، در اینگونه شرکتها، مدلهای کسب و کار اغلب به سرعت متحول میشوند. کارآفرینان هنگام تحلیل فرصتها باید به یاد داشته باشند که تغییر شکل (تغییر جهت) یک مدل کسب و کار تقریباً همیشه بخشی از یک مسیر کارآفرینی موفق است و همراه با چالشهای عقلانی و احساسی خواهد بود.